کد مطلب:252465 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:238

مکاتب فکری معاصر با امام
خداوند، به قدرت بی منتها و دانش وسیع خود، گنجینه هایی از دانش خود را بر خاندان رسالت افاضه و موهبت فرموده و ایشان را به زیور دانش آراسته است، این گنجینه ها، مجموعه اسرار علوم و معارف است كه خداوند آن را در اختیار امامان شیعه كه رهبران حقیقی بشرند قرار داده و ایشان را در جمیع امور رهنمون و راهبری نموده است. دانشی كه فرا سوی آن را نمی توان در بیان گنجاند، امامان شیعی پرچمداران و خزائن دانش الهی و حافظان اسرار توحیدند. امام هادی نیز كه در زمره ی امامان شیعه و در كادر خاندان رسالت قرار دارد، از ویژگی دانشی گسترده و جامع، برخوردار می باشد، به طوری كه سمبلهای شكوفان دانش و فرهنگ وی عقول را حیران و اندیشه ها را به اعجاب واداشته است.



[ صفحه 80]



بیاناتی از قول امام هادی در زمینه ی صفات خداوند و تنزیه و تقدیس پروردگار روایت شده كه مضمون آن در تحف العقول آمده است. مثلا امام می فرماید: خداوند را جز به همان گونه كه خود، وصف نموده است، نمی توان توصیف كرد، كجا می توان خدا را وصف نمود، خدائی كه حواس از دركش عاجزند، و اوهام و اندیشه ها بدو نرسند تصورات به كنه او پی نبرند، در دیده ها نگنجد، با همه نزدیكیش دور است، و با همه ی دوریش نزدیك است كیفیت و چگونگی را او پدید آورده و از چگونگی مبراست و مكان را او آفریده در حالی كه مكانی ندارد او از كیفیت و چگونگی بر كنار است، یكتای یگانه است شكوه و جبروتش عظیم و اسماء او منزه و پاك است.

امام دهم همچون پدران و اجداد خود در علم و دانش سر آمد روزگار بود، درخشش او در مدت حیاتش احترامی شگفت و بیرون از حد تصور در قلوب همگان ایجاد كرده بود، نامه آن حضرت در رد پیروان معتقد به تفویض و جبریون و اثبات عدل و حد ما بین جبر و تفویض، از فرازهای شگفت آور دوره ی امامت وی محسوب می شود و بسیار مورد تعمق و توجه می باشد. امام هادی (ع) در ضمن نامه، نظریه ی پیروان هر دو عقیده را با منطقی ترین اصول مردود اعلام كرده و اسراری از علوم و حقایق آن و دقایقی چند از امور را به قلم پاسخ فرموده است ما برای شناخت هر چه بیشتر خطوط و الفبای فكری این پیشوای فرهنگ گستر ترجمه آن نامه را در اینجا یادآور می شویم تا پژوهشگران را، راهی به سوی روشنائی و دریچه ای فراسوی حقیقت فراهم آید. با توضیح و شناخت ایدئولوژی امام هادی



[ صفحه 81]



توان ویژگی دانش را در وجود ممتاز ایشان دریافت. باشد كه این طریق گذرگاهی برای وصل به معرفت و استنباط حقایق برتر گردد. امام در نامه ای كه به عنوان پاسخ به اهل جبر و تفویض می نویسد با استناد به آیات و احادیث، استدلال و منطق خود را بیان كرده و ابطال عقاید جبر و تفویض را روشن فرموده است، ما ابتداء برای ورود به بحث پیرامون نامه ی امام ناچار از بیان مقدمه ای درباره قضا و قدر و نقش آن در تكامل روحی و رشد اجتماعی جامعه خواهیم بود. دكتر شریعتی با تحلیل جامعه شناسانه به تعریف و تنقید از قضا و قدر پرداخته و می گوید:

قضا و قدر آن چنان كه پدر و مادرها و قیافه های حرفه ای مذهبی در محیط ما فهمیده و می فهمند و متأسفانه آن چنان كه این تعلیمات و آموزشهای غلط بما فهمانده اند نه تنها قضا و قدر اسلامی نیست كه اساسا ضد اسلامی است و نه تنها ضد قضا و قدر اسلامی است بلكه ضد همه احكام و قرآن و مسئولیت ها و وظائف و نفی كننده اصل رسالت و نبوت و وحی و دعوت دین می باشد. اگر آنچنان كه آنها می گویند هر چه پیش می آید و هر كس هر چه می كند و هر جور هست از پیش معین است و بر او تحمیل می شود و اراده ی هیچ كس در سر نوشتش دخیل نیست، پس پیامبران برای چه آمده اند و ارشاد خلق چه مفهومی دارد و بایست و نبایست یعنی چه؟ این جبر الهی برخلاف صفت الهی بودنش، سوغات زرتشتی هاست و به همین جهت است كه پیغمبر اسلام می گوید: (القدریه مجوس هذه الامه) جبریون مجوس امت اسلام محسوب می شوند. بعدها كه صوفیگری هندی از شرق و فلسفه و خیال



[ صفحه 82]



بافی یونانی از غرب، به كمك دستگاه خلافت های كاذب، رایج و رونق یافت، این فكر ضد انسانی و ضد اسلامی نیز طرح شد. در اینجا ذكر نكته ای لازم است و آن اینكه امام هادی در مفاد نامه خود اصول ابطال جبریه و مفوضه را بیان فرموده و با شیواترین كلام می فرماید: قرآن را باید به عنوان ملاك تحقیق، قرار داد. «در آیه ای از قرآن می خوانیم: كل نفس بما كسبت رهینه» (هر فردی در گرو، دستاورد خویش است) حتی در قیامت، سرنوشت هر كسی تحقق نوشته محتوم قبلی و جبری خارج از اراده او نیست، قرآن كه برای یك پژوهنده ضد مذهبی از نظر شناخت حقیقت اصلی عقاید اسلامی، سند معتبر و مهمتر از القاءات و آموزشهای پدران و مادران و مدعیان رسمی علوم مذهبی، كه مغزشان را انبوهی از مسائل فلسفی و یا صوفیگری و یا افسانه های اسرائیلی و غیر اسرائیلی كه در كتابهای مذهبی ما راه یافته فراگرفته روشن و قاطع و همه كس فهم، همگان را مخاطب قرار داده می گوید: «یوم ینظر المرء ما قدمت یداه» (قیامت روزی است كه فرد، آنچه را به تلاش و كوشش خویش، پیش فرستاده است می نگرد)!

قرآن همواره تكرار می كند كه هر قومی و جامعه ای كه در تاریخ نابود شده است، به خاطر آن بوده است كه خود بر خویش ستم كرده اند! حتی علیرغم فلسفه ماتریالیسم دیالكتیك و جبر تاریخ و فلسفه ماركسیسم كه تغییر و تحول جامعه ها را بر اساس عوامل مادی و غیر انسانی تولیدی و به ضرورت تضاد موجود در زیربنای اجتماعی و بالاخره به تبع قانون مادی حركت جبری تاریخ تفسیر می كند و اراده



[ صفحه 83]



و اندیشه انسان را در تغییر سرنوشت اجتماعی خود دخیل نمی شمارد، حتی آن را معلول علل خارجی از فكر و اختیار انسان تحلیل می نماید، قرآن هر تغییر و تحولی را در نظام فكری یا اجتماعی یك جامعه معلول تغییر طرز تفكر و احساس و روح اجتماعی و وضع زندگی و نظام حاكم بر جامعه خویش اعلام می كند و می گوید: ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم یعنی (خداوند وضع هیچ ملتی را تغییر نمی دهد تا اینكه آن ملت خودشان را تغییر دهند.) به عبارت دیگر تغییر شرایط و اوضاع اجتماعی منوط به تغییر رویه و طرز كردار آن اجتماع است، اساسا به جای اینكه خودمان فلسفه بافی كنیم و یا به فلسفه بافی ها و معارف ارتجاعی این و آن گوش دهیم و آنگاه برای قضا و قدر و آثار آن در زندگی انسان علم نمائی و فضل فروشی و تحقیقات متافیزیكی كنیم، یا برعكس، تحلیل های روشنفكرانه و انتقادهای مترقیانه و مصلحانه نمائیم. خیلی ساده تر و روشن تر و مطمئن تر می توان به مطالعه و پژوهش در طرز فكر و شیوه زندگی و نوع كار و مبارزه شخصیت های نمونه اسلام راستین و نخستین بپردازیم آنگاه در خواهیم یافت كه بی شك معنای قضا و قدر را، آنها بهتر از اكثر علما و فلاسفه و عرفا و عوام مسلمان می فهمند. خواهیم دانست كه این عقیده (قضا و قدر) هیچ كس را از تلاش و جهاد و اراده و مسئولیت و كار برای تغییر سرنوشت جامعه و نظام زندگی و انتخاب شیوه ی اندیشه و اخلاق انسانی باز نداشته و بلكه بیشتر به حركت و سازندگی سوق می دهد و باز خواهیم یافت كه آنها از قضا و قدر اسلامی جبر متافیزیكی را استخراج و استنباط نكرده اند قضا و



[ صفحه 84]



قدر به مفهوم اسلامی به مسلمانی، عامل حركت و پیشرفت و قبول فداكاری و مسئولیت و استقبال از خطر و مرگ در راه هدف و دعوت به مبارزه با انحطاط، فساد و ستم بوده است اینكه هر چه پیش آید باید پیش می آمد. و فقیر و ذلیل را خدا فقیر و ذلیل كرده و غنی و عزیز را او غنی و عزیز آفریده به این معنی كه خود ما هیچ نقشی در این سرنوشت نداشته ایم و چون هر كاری از قبل معین شده، هر تلاشی برای تغییر وضع بیهوده است. از وقتی برای قضا و قدر اینگونه كه ملاحظه شد تفسیر گردیده است اسلام محو شده و مسلمین مانده اند! و عامل انحطاط و تن دادن به وضع موجود این تفسیر را رایج كرده است، آنها كه با تاریخ اسلام آشنا هستند خوب می دانند كه اصولا این تفسیر و این معنا را اول بار، بنی امیه و علمای وابسته به این رژیم ننگین، در ذهن خلق رواج داده اند و پیداست چرا چنین كردند! فكر جبرالهی اختراع آنهاست و بعد هم فیلسوفان و صوفیان به آن اضافاتی پرشاخ و برگ دادند و آن را به صورت مكتب علمی و فلسفی اسلامی درآوردند وگرنه قرآن نه تنها بر اساس مسئولیت و اراده انسانی سخن می گوید و هم جامعه و هم فرد را مسئول می داند بلكه در یك فرد هر یك از اعضاء او را به طور مشخص صاحب مسئولیت اعلام می كند و جدا جدا می گوید: در «دیدن» در «شنیدن» و در «فهمیدن» و احساس كردن و قضاوت كردن، چشم و گوش و دل مسئول هستند. (ان السمع و البصر و الفواد كل اولئك كان عنه مسئولا) آری از چشم و گوش و دل مسئولیت می خواهند و باید در فكر دگرگونی و تحولی در خود باشیم.



[ صفحه 85]



از رهگذر همین بدآموزیها، استعمار كه همواره در كمین نشسته، بهترین سودها را برده و تا زمانی كه اینگونه برداشتی از قضا و قدر داشته باشیم باز منافعی عایدش می شود و همیشه می كوشد تا در چهره های گوناگون از آن بهره برداری كند و به نفع آمال شیطانی خود از آن سود جوید حال ببینیم كه مفوضه كیانند؟ مفوضه یا آنها كه معتقد به اختیار و آزادی بی حد و بدون قید و شرط انسان هستند گروهی از مسلمان نام ها هستند كه معتزله نامیده می شوند، معتزله مكتبی ساختگی در قبال مكتب تشیع (اسلام راستین) می باشد كه از پیروان حسن بصری بوده كه بعدها به وسیله واصل بن عطاء از وی اعتزال جسته یعنی جدا شده و به گوشه ایی رفتند و معتقداتی را ساخته و پرداخته اند.

تقریبا مثل لیبرال های زمان خودمان بودند و اعتقاد داشتند كه باید از فرهنگ غرب (یونان) در علوم اسلامی داخل نمود نوعی آزاد اندیشی وابسته به غرب را دارا بودند از آن جمله می گویند انسان آزاد مطلق است و هر چه می كند اختیار تام دارد و كسی در او تأثیری و بر او اختیاری و تسلطی ندارد در واقع این مكتب اراده و تسلط و اوامر و نواهی خدا را نفی كرده و انسان را محور همه ی امور و پدیده ها می داند یعنی او را از سلطه قوانین الهی بی نیاز و رها و آزاد صرف می داند بر اساس یكی از اعتقادات آنها خداوند انسان را آفریده است و او را رها نموده و دیگر كاری به كار او ندارد. دسته دوم كه قدریه یا جبریون نامیده می شوند پیروان ابوالحسن اشعری بوده كه رهبر ایشان منسوب به ابوموسی اشعری است ابوالحسن اشعری ابتداء به روش



[ صفحه 86]



معتزله معتقد بود و حتی سالها قلم خود را در راه تبلیغ و نشر عقاید معتزله به كار برده و خود را در استخدام تدریس و تعلیم این مكتب درآورده بود اما ناگهان روزی اعلام می كند كه دیگر معتزلی نیست بلكه مكتب دیگری دارد و آن مكتب جبریه است بر پایه باور داشت های این مكتب ساختگی انسان مجبور است و هر عملی را كه انجام می دهد خدایش اراده كرده كه انجام می دهد، انسان در این حالات، واسطه و آلتی برای اجراء مقاصد الهی بیش نیست این طرز فكر چنانكه گفته شد، عامل انحطاط و ارتجاع و سقوط جامعه شده و انسان و اجتماع را از اریكه قدرت و عزت و حكمت و پیشرفت فرود می آورد و او را موجودی بی اراده، نامسئول و بی لیاقت جلوه می دهد و همه امكانات و استعدادها و حركت های او را نفی كرده و در مسیر عزلت و ذلت و پستی قرار می دهد.

از نظر تاریخی معتزله عده ای از متفكران مسلمان بودند كه در آغاز نخستین نیمه قرن دوم هجری در شهر بصره فراهم آمدند و به نام معتزله مشخص گردیدند، عقاید و جنبش آنان چنان به سرعت انتشار و انجام یافت كه قسمت مهمی از نخبه مسلمانان با فرهنگ، به این نام اختصاص یافتند، بغداد كه در دوره ی چندین حكومت، مركز امپراطوری عباسی بود، مركز مكتب آنان شد، زمانی اصول عقاید این فرقه نیز به عنوان اصول عقاید رسمی مذهب تسنن مورد قبول و شیوع واقع گردید. مثلا مأمون و معتصم به حمایت معتزله برخاستند، اینان در زمان امام صادق (ع) فراوان شدند و بعدها نیز پراكنده و پیشرفت نمودند در زمان امام دهم گروهشان متشكل تر شده بود،



[ صفحه 87]



مكتب اشعری كه همان مكتب جبریون است به وسیله ابوالحسن اشعری رونق بیشتری یافت و اعتقاد به جبر را كه در زمان بنی امیه و به دست علمای خود فروخته دستگاه اموی پیدا شده بود رواج داده از آن حمایت نمود و از معتزله كه خود ابتداء بدان مسلك گرویده بود برید و به جبریه پیوست این طرز فكر بعدها مذهب رسمی تسنن شد و متوكل از مدافعان این عقیده شد با این تصریحات می توان موقعیت امام هادی (ع) را در زمان رهبری و پیشوائی مشخص نموده و تخمین زد.

در هیاهوی این قیل و قال ها پیشوای دهم شیعه مورد پرسش و ملجأ پناهندگان واقع می شود و رسالت الهی خویش را در راه روشنگری و تبیین حقایق ایفاء می كند، نامه ره گم كردگان را، به شیوائی و زیبائی پاسخ می گوید و هدف و مطلوب ایشان را آشكار و معین می كند. اینك با شناخت و تصویری كه از محیط وی پیدا نموده ایم نامه ای را كه به ایشان نوشته شده است در اینجا مطرح می كنیم توجه علاقه مندان را به اصل نامه را با مطالعه كتاب تحف العقول نوشته عالم خردمند (حرانی) جلب می كنیم.

نامه حضرت در رد اهل تفویض و جبر و اثبات عدل و اختیار.

از حضرت علی بن محمد (امام هادی) درود بر شما و بر هر كه خواهان پیروی از راه راست است رحمت و بركات او نیز بر شما باد، نامه شما به من واصل گردید و آنچه درباره اختلاف شما در امر دین و بحث پیرامون تقدیر و سرنوشت یادآور شده بودید فهمیدم. نیز سخنان گروهی از شما را در مورد جبر و برخی كه درباره ی تفویض اظهار



[ صفحه 88]



كرده بودید و پراكندگی و تشتت نظر شما را در باب این مطلب و گسستن و تجزیه شما از یكدیگر و دشمنی و خصومتی كه میان شما پدید آمده است دریافتم، از من خواسته بودید كه همه این مسائل و موارد را كه دریافته ام برای شما بیان كنم، خدایتان رحمت كناد.

اولا آگاه باشید كه ما در آثار و اخبار فراوانی كه بدست آمده، نظر كردیم و دریافتیم كه سخن همه كسانی كه خود را پابند به اسلام می دانند و كسانی كه در مورد خدای عزوجل چیزی می فهمند و اطلاعی دارند قولشان از دو حال خارج نیست: یا سخن آنها بر طبق اصول حق و حقیقت است كه باید از آن پیروی كرد و یا گفتارشان بر اساس باطل و انحراف است كه باید از آن اجتناب ورزید. جمیع افراد امت اسلام بدون اختلاف در اینكه قرآن حق است، اتفاق و اجماع دارند، و این اصل یعنی حقانیت قرآن را همه فرقه های اسلامی قبول داشته و شكی در آن ندارند كه قرآن صحیح و درست است، البته به طور حتم چنین اصلی صحیح و اتفاق آنها بر صحت این امر، منطقی می باشد، جمیع امت اسلام كه چنین می گویند تا اینجا درست است و تا اینجا به راه راست رفته اند زیرا طبق گفته رسول خدا (ص) كه می فرماید: امت من بر گمراهی و ضلالت اتفاق نكنند این مطلب مستدل است. و نیز گزارش گران حدیث گفته اند كه پیامبر فرموده است، هر آنچه مورد اتفاق امت است حق می باشد و این اصل در صورتی درست است كه بعضی از افراد با برخی دیگر اختلاف نداشته باشند. قرآن حق است زیرا اختلافی بر سر مساله تنزیل و تصدیق آن نیست و وقتی خود قرآن گواه خبری باشد و آن را صحه گذارد ولی عده ای منكر آن



[ صفحه 89]



خبر شوند، لازم است كه آن عده نیز بدان خبر اعتراف كنند و آن را بپذیرند زیرا آنها كل قرآن را قبول داشته و بر آیات آن صحه گذاشته و بر درستی آن هماهنگی دارند اما اگر آن عده از افراد، خبر مواقق و مورد صحه قرآن را منكر شوند و از آن تمرد ورزند، از كادر امت اسلام خارج شده اند.

اولین خبر و گزارشی كه صحت و درستی آن از قرآن به دست می آید و قرآن بدان گواه است، خبری است كه مطابق قرآن و مورد تصدیق آن است و در آن هیچگونه اختلاف نظری نیست و آن اینكه پیغمبر فرموده است:

من در میان شما دو چیز گران قیمت و ارزشمند را به جای می گذارم: كتاب خدا (قرآن) و عترت خودم (خاندان) تا زمانی كه به این دو متوسل و متمسك شوید هرگز گمراه نشوید و این دو هیچگاه از یكدیگر جدا نشوند تا در سر حوض به پیشگاه من آیند. می توان شواهد و دلایل این حدیث را در نص صریح قرآن یافت چنان كه خداوند در آیه ای از قرآن می فرماید:

بطور قطع ولی شما خدا و رسولش می باشد و نیز آن كسانی كه ایمان آوردند و آنان كه نماز را بر پا دارند و زكات را در حال ركوع بپردازند و هر كس پیرو اوامر خدا و فرستاده ی او و كسانی كه ایمان آورده اند باشند، در حقیقت با پیروی خود دوستدار ایشان است و در كادر حزب الله می باشد و مسلما حزب الله پیروزمندانند.

علمای عامه (اهل سنت) اخباری روایت كرده اند كه حضرت امیر (ع) در حال ركوع انگشتری را به رسم صدقه به فقیری داد و خدا



[ صفحه 90]



نیز از او قدردانی كرد و به همین مناسبت آیه مذكور را درباره ی او نازل فرمود، و ما دریافتیم كه رسول خدا (ص) این مطلب را در نزد بسیاری از پیروان خود اعلام كرد و فرمود: هر كه را من مولا و رهبر او هستم علی نیز او را مولا و رهبر است و هم به علی فرمود: تو نسبت به من مانند هارون نسبت به موسی هستی با این تفاوت كه پس از من باب پیامبری مسدود است. و نیز با دست یابی به ره آوردهای احادیث خواهیم دید كه پیامبر فرمود: علی است كه وام مرا به عهده گرفته و به عنوان جانشین می پردازد و هموست كه به وعده ام عمل كند بنابراین اوست جانشینم بعد از من.

بدین ترتیب اولین خبر كه از آن خبرهای دیگر نیز به دست آمده، خبری است درست و مورد اتفاق همگان و در پیشگاه مسلمانان صحیح و اختلافی در آن وجود ندارد. و از طرف دیگر این خبر موافق با قرآن است و چون قرآن به درستی و صحت آن خبر گواهی می دهد و نیز مدارك و شواهد دیگری هم دارد كه حاكی از صحت آن است امت مسلمان باید پذیرای آن باشد و به ضرورت و قطعیت آن اعتراف كند، به دلیل اینكه، این قبیل خبرها را قرآن تائید كرده، چنان كه آیات قرآن گویای آن است و با قرآن موافق هستند و قرآن نیز با این دسته و روایات موافق است. آنگاه به آن دسته از اخبار و روایاتی می رسیم كه حقیقت دارند و از قول رسول اكرم بوسیله ی راستگویان، یعنی از ائمه (ع) رسیده كه مردمانی مورد اطمینان و معروف آن ها را نقل كرده اند، اقتداء و پیروی از این دسته اخبار و احادیث بر هر مرد و زن مؤمن واجب و ضروری است و جز افراد



[ صفحه 91]



كینه توز و لجوج از آن سرپیچی نمی كنند و این بدان جهت است كه فرمایشات خاندان محمد (ص) با سخنان خدا در ارتباط و پیوستگی می باشد. چنان كه خداوند در قرآن می فرماید:

بطور قطع آنان كه خدا و رسولش را می آزارند خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت كرده و بر ایشان عذابی كه شخصیت آن ها را در هم می كوبد، آماده ساخته است. نظیر چنین آیه ای را در سخن رسول خدا (ص) می یابیم كه می فرماید: هر كه علی را برنجاند مرا آزرده است و هر كه مرا آزار دهد خدا را آزرده است و هر كس خدا را بیازارد به زودی از او انتقام گرفته خواهد شد. (البته مشابه این روایت اما در جهت عكس محتوای آن، از قول نبی اكرم به این مضمون (روایت شده است): هر كه علی (ع) را دوست دارد گوئی مرا دوست داشته است و هر كه مرا دوست دارد گوئی خدا را دوست داشته است، با جمع بندی روایات فوق و آیه مذكور به خوبی می توان ارتباط گفتار پیامبر و خاندان او را با سخنان خدا دریافت. از سوی دیگر پیامبر اكرم درباره ارسال علنی به عنوان نماینده به سوی بنی ولیعه می فرماید:

(مسلما به سوی ایشان مردی را مانند خود می فرستم كه وی خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند برخیز ای علی و به سویشان روانه شو، و نیز در آن هنگامه ی بزرگ روز جنگ خیبر می فرماید حتما فردا مردی را به سوی جنگ با آنها می فرستم كه خدا و رسولش را دوست می دارد، و خدا و رسولش نیز متقابلا او را دوست می دارند و او مردی است یورش برنده، بدون اینكه از دشمن بگریزد و هرگز به دشمن پشت نمی نماید تا اینكه خداوند بدست



[ صفحه 92]



او قلعه را بگشاید و پیروزی را به دست او قرار دهد. رسول خدا پیش از فرستادن او به سوی دشمن پیروزی را اعلام فرمود در حالی كه یاران وفادارش غرق در استماع كلامش بودند و ارتش مسلمانان به انتظار فردا دقیقه شماری می كرد، چون طلوع خورشید آغاز فردا را نمایان ساخت، پیامبر علی (ع) را به حضور طلبید و به او فرمان داد كه به سوی دشمنان خدا رود، و او را برای كسب این افتخار برگزید. چنان كه او را شخصیتی نیرومند و یورش آور كه از دشمن نهراسد و فرار نكند نامید و او را دوستدار خدا و رسولش معرفی كرد و فرمود: خداوند و رسولش هر دو او را دوست می دارند.

این مقدمه مشروح را بیان داشتیم تا راهنمای مقصودمان شود. حال در مورد جبر و تفویض و حالت بین آن دو توضیح می دهم: به نیرو و یاری خداست چنان كه ما باید در تمام امور به او تكیه و توكل كنیم. ابتداء می پردازیم به گفتار امام صادق (ع):

ایشان در ضمن بیان این مطلب پیرامون جبر و تفویض می فرماید: نه جبر است و نه تفویض بلكه حالتی بین آن دو می باشد (یعنی نه می توان گفت امور بندگان بر اساس جبر مطلق است و نه بر پایه تفویض بلكه حالتی بینابین آن دو است).

حالت میان جبر و تفویض كه مورد نظر امام است حالتی است كه دارای مفاهیمی می باشد این مفاهیم عبارتند از:

1- تندرستی، 2- آزادی راه، 3- مهلت كافی، 4- اندوخته و توشه زندگی از قبیل مركب (وسائل ضروری زندگی)، 5- انگیزه شخصی در انجام كارها، این پنج عامل از شرایط تحقق حالت



[ صفحه 93]



بینابینی جبر و تفویض است، كه امام صادق آنها را به نام جوامع فضل و عنایت الهی دانسته است.

هر گاه یكی از این عوامل وجود نداشته باشد و شخصی در شرایط عدم موجودیت یكی از آن عوامل به سر برد تكلیف از او ساقط می باشد.

امام صادق (ع) یك اصل اساسی را كه باید مردم در راه شناخت و درك آن باشند گزارش داده و قرآن نیز آن را تأیید كرده و گویای آن است. از طرفی آیات هم مؤید و گواه آن می باشند، به دلیل اینكه نبی اكرم و خاندان او در گفتار خود از حدود قرآن خارج و منحرف نمی شوند، چنانچه اگر احادیثی به ما رسید، ضرورتا باید گواه آن را در قرآن جستجو كنیم، اگر در قرآن یافتیم و آیات را موافق آن دیدیم همین كافی است كه آن احادیث صحیح و درست باشد و پیروی از آنها به حكم عقل واجب می گردد. در این صورت اگر كسی مخالف و معاند آن حدیث شد معلوم است كه مغرض و كینه ورز است. و چون به پیروی از فرموده امام به تحقیق و پژوهش نشستیم و رسیدیم به آنجا كه امام می فرماید حالت میان جبر و تفویض در كارها مورد اهمیت و منظور نظر است و از سوی دیگر جبر و تفویض را رد كرده است می توان دریافت كه محققا قرآن هم به بهترین وجه گواه آن است و فرموده امام صادق (ع) نیز از آن برداشت می شود و به همین ترتیب متوجه خواهیم شد كه اگر خبر و حدیث دیگری را هم كه از قول امام نقل كرده اند باید با قرآن كاملا موافق و مطابق باشد اگر نبود خبر درست نیست از امام صادق (ع) سؤال شد كه آیا خداوند بنده های



[ صفحه 94]



خود را به گناه مجبور می كند؟ امام در پاسخ فرمود خداوند عادل تر از آن است كه نظام جبر را بر كسی تحمیل كند و باز به او عرضه داشتند: آیا كارها را یكسره به بندگان وانهاده است ایشان در جواب می فرمایند: خدا عزیزتر و مسلط تر بر آنهاست كه كارها را واگذار به آنان گرداند. در یك مصاحبه امام صادق (ع) در پاسخ سؤال یكی از شاگردانش در مورد تشریح و تصویر پدیده نه جبر و نه تفویض و حالت میان آن دو می فرماید:

انسان دارای دو پاست هر گاه یكی را بلند كند و روی یك پا بایستد مفهوم حالت بینابینی تفسیر می شود زیرا جبر در مورد او اینكه حتما باید روی یك پا بایستد و نمی تواند بهر تقدیر یك پای دیگر خود را نیز بلند كند ولی اختیار دارد كه یك پای خود را بلند كند باز از آن حضرت روایت شده كه فرموده است: مردم درباره عقیده به تقدیر و سرنوشت به سه دسته تقسیم می شوند یك گروه آنان كه تصور می كنند همه كارها به انسان واگذار شده است، كه این دسته تسلط خدا را بر انسان سست دانسته در نتیجه ی داشتن چنین عقیده ای محكوم به هلاكتند گروه دوم آنان كه تصور می كنند خدای قادر متعال بندگان خود را بر گناه و تخلف از قوانین فطری مجبور می كند و آنان را خارج از حد توان و قدرتشان تكلیف نموده است، این دسته نیز خدا را در قضاوت و پیش داوری خود ستمباره و ستمگر دانسته و فرجام چنین عقیده ای هم هلاكت و نابودی است. گروه سوم معتقدند كه خدا به بندگانش به اندازه طاقت، فرمان تكلیف داده است و تكلیف بیش از حد توان نكرده است و معتقدند كه انسان هر گاه كار خوب



[ صفحه 95]



كند، خدا را بر این توفیق سپاس گوید و هر گاه بر اثر جهل مرتكب بدی شود از خدا طلب عفو و آمرزش نماید. مسلمانی كه چنین گرایش فكری داشته باشد، شخصی است كه به رشد فكری و بلوغ عقلی رسیده است بنابراین با تحقیق در زمینه ی روایات می توان دریافت كه امام گزارش داده است كه: هر كس پیرو عقیده جبر و یا تفویض باشد و به آنها گراید در مسیر انحرافی بوده و برخلاف جهت حق سیر می كند. بنابراین من (امام دهم) عقیده به جبر را توضیح دادم و گفتم كه هر كس به آن معتقد گردد، گرفتار خطا و اشتباه است و نیز بیان داشتم كه هر كس هم پیرو عقیده تفویض باشد گرفتار باطل و بیهوده است، فقط اعتقاد به حالت میان آن دو صحت دارد و شایسته پیروی است.

آنگاه امام صادق (ع) در مقام توضیح مثال برآمده می فرماید: لازم است برای هر كدام از این گرایش های فكری مثالی بزنم كه مقصود به ذهن حقیقت گرایان نزدیك شود و بررسی و تحقیق آن برای جویندگان آسان شود چنان كه حتی قرآن نیز اینگونه مثالها را تصدیق می كند و در پیشگاه اندیشمندان مورد پذیرش خواهد بود ولی به هر تقدیر موفقیت در انجام كارها و عدم ارتكاب و آلودگی به گناه و اشتباه به یاری و لطف خدا، تحقق می یابد.

اما نظام جبر كه اگر كسی پیرو آن باشد در مسیر خطا و اشتباه واقع شده است: ایده و گفتار كسی است كه متصور است خدای قادر متعال بشریت را به گناه مجبور كرده و آنها را در كادر حتمیت و قطعیت انجام عملی خلاف قرار داده است و یك چنین خدائی با



[ صفحه 96]



اینكه انسان را مجبور به گناه می كند سرانجام نیز او را مواخذه كرده و عذابش می نماید، پر واضح است شخص معتقد به چنین نظامی، خدا را ستمكار و ستمباره پنداشته و او را دروغگو شمرده و كلام الهی را در مورد عدم صدور ظلم از خود باطل و انكار نموده است (در سوره كهف آیه 47) می فرماید:

پروردگار به هیچ كس ستم روا نمی دارد و در سوره ی (حج آیه 10) می فرماید عذاب تبهكاران به علت آن است كه زمینه عذاب را با دست خود پیش فرستادند و خداوند به هیچ وجه نسبت به بنده ای ستمكار نیست و می فرماید: مسلما خداوند به هیچ وجه به مردم ستم نمی كند لیكن مردم به خود ستم می كنند (آیه 45 سوره یونس) بنابراین با این قبیل آیات و آیات متعدد دیگر كه به همین مفهوم هستند، هر كس معتقد باشد كه مجبور به انجام گناه می باشد گناه خود را به خدا نسبت داده و او را در عقوبت بنده ی مجبور به گناه، ستمگر نمایانده است و هر كه خدا را ستمكار داند قرآن را دروغ پنداشته و هر كه قرآن را دروغ بداند به فتوی و آراء علماء امت كافر است، به طور كلی عقیده جبریون چنین خلاصه می شود:

اعتقاد به مجبور بودن در گناه.

منجر می شود به:

گناه خود را به خدا منسوب كرده.

منتهی می شود به:

خدا را در عقوبت بنده ستمكار شمرده.

نتیجه می شود به:



[ صفحه 97]



قرآن را تكذیب كرده.

منجر می شود به:

هر كه قرآن را دروغ پندارد.

در نتیجه: كافر می باشد.

در اینجا امام هادی می فرماید: باید برای اعتقاد به جبر مثالی بزنیم و آن این است: كسی غلامی دارد كه این غلام هیچ از خود اختیاری ندارد، از مادیات و ثروت دنیا چیزی دارا نمی باشد، مالك و صاحب این برده به بی چیزی و فقر مطلق او آگاه است و با اینكه می داند كه او چنین است به او دستور می دهد تا به بازار رود و چیزی بخرد و بیاورد و پولی هم برای خرید به او نمی دهد با اینكه به خوبی می داند جنس مورد نیاز، صاحبی دارد كه وی جنس را در ازای دریافت پول می دهد و باید قیمت جنس را بپردازد تا جنس تحویل داده شود. از طرفی مالك این بوده، خود را شخصیتی عادل منصف، خردمند و بی جور و ستم معرفی می كند با این اوصاف غلام خود را مورد تهدید قرار داده می گوید: اگر فلان جنس مورد نیاز را نیاورده او را كیفر می دهم با اینكه می داند صاحب جنس مورد نیاز، از غلام جلوگیری به عمل می آورد و می داند كه غلام پول آن را برای پرداخت ندارد و اربابش نیز پولی به او نداده با این وصف او را روانه بازار می كند تا جنس مورد نیاز را بیاورد. اما در انجام هدفش كسی او را مانع می شود مگر آن كه پولی بدهد و آن را بخرد و فرض این است كه غلام پولی در اختیار ندارد نتیجه این می شود كه نومید و تهی دست پیش اربابش برمی گردد و اربابش نیز چون او را دست خالی می بیند



[ صفحه 98]



بر او خشم می گیرد و او را تحت شكنجه و كیفر قرار می دهد نتیجه این مثال این است كه:

آیا اقتضای عدالت و خردمندی ارباب این نیست كه غلام را مورد عذاب و شكنجه قرار ندهد؟ با وجودی كه می داند وی صاحب چیزی و پولی نیست و پولی هم به او نداده است كه در قبالش از او چیزی مطالبه كند؟ حال اگر او را مورد شكنجه و كیفر قرار دهد بر او ستم و تعدی روا داشته است و آن عدل و خردمندی و صفات دیگر كه خود را بدان ستوده ابطال و انكار كرده است و اگر آن غلام را كیفر ندهد تهدید و وعده خود را تكذیب كرده و به دروغ او را مورد تهدید قرار داده است. و همان طوری كه می دانید دروغ و ستم هر دو با عدل و خردمندی ناسازگار و آن را نفی می كند. بنابراین با استشهاد به این تضاد و تناقص می توان به بی پایگی و سستی عقیده جبر پی برده و آن را باطل دانست، اساسا خداوند برتر از آن است كه آنها می گویند برتری و عظمتی كه خاص اوست، به هر تقدیر با این توضیحات هر كس گرایشی به عقیده جبر پیدا كند یا به مطلبی كه مستلزم و محصول جبر است اعتقاد داشته باشد، به خدا ستم كرده و او را به ستم و تجاوز نسبت داده است. به دلیل اینكه برای شخص مجبور به گناه، اثبات عقوبت نموده است و از طرفی هر كه پندارد خدا، انسان را به انجام گناه، مجبور می گرداند به همین قیاس باید معتقد باشد كه خداوند عذاب را از آنها دور می كند و به عبارتی آنها را مورد عذاب قرار نمی دهد و در نتیجه هر كس تصور كند كه خداوند انسان گنه كار را عذاب نمی كند او را دروغگو شمرده و وعده های او را دروغ پنداشته



[ صفحه 99]



و آیات او را در این مورد بی اساس و دروغ دانسته است. (آری! هر كس خطایی كند و خطا و گناه، او را فرا گیرد به تدریج همه اعمال و افكارش خطا و گناه می شود) چنین شخصی در زمره تبهكاران دوزخی بوده و در آن همواره جاوید خواهد بود سوره بقره آیه 67 می فرماید: به طور قطع كسانی كه از راه ستم مال یتیمان را بربایند و بالا كشند معادل آن است كه گوئی شكم خود را از آتش انباشته می كند اینان به زودی در آتش فروزان دوزخ درافكنده خواهند شد. سوره نساء آیه 11 می فرماید: (مسلما كسانی كه به آیات ما كافر شوند به زودی آنان را در آتشی سوزان، خواهیم افكند و هر گاه در دوزخ پوستشان رشد كرده و روئیده شود پوست آنها را تغییر داده و تبدیل به پوست دیگری می كنیم تا عذاب را بهتر احساس كنند محققا خداوند عزیز و حكیم است، آری آیات بسیاری در این مورد وجود دارد كه می توان آنها را به عنوان شاهد ذكر كرد، كسانی كه تهدید خدا را دروغ شمارند و یك آیه از قرآن را تكذیب كنند گرفتار كفر شده و در گروه كسانی هستند كه خداوند درباره آنان می فرماید: آیا به قسمتی از كتاب خدا ایمان آورده و به قسمت دیگر آن كافر می شوید سزای كسانی كه چنین روش ناستوده ای دارند جز این نیست كه در دنیا رسوا و ذلیل و روز قیامت به شدیدترین عذاب گرفتار آیند و خدا از آنچه انجام می دهید غافل نیست. آری ما می گوئیم خدای متعال، افراد انسانی را بر طبق كردارشان پاداش می دهد و بر طبق كارهای بدشان عقوبت می كند زیرا به آنها اختیار و استطاعت عطا فرموده است و به همین جهت است كه به آن ها امر و نهی نموده چنان كه قرآن كه مجموعه



[ صفحه 100]



امر و نهی و حقایق است بدان گویا می باشد. (در سوره انعام آیه ی 160) می فرماید: هر انسانی یك كار خوب به پیشگاه ما عرضه دارد ده برابر آن را پاداش خواهد گرفت و هر كس كار بدی عرضه دارد مطابق همان كار بد كیفر و سزا می بیند و هیچ كس به هیچ وجه ستم نخواهد دید و در آیه (28 سوره ی آل عمران) فرموده است: روزی بیاید كه هر انسانی آنچه كه خوبی كرده باشد حاضر ببیند و هر كس بدی انجام داده باشد، آرزو كند ای كاش میان او و اعمال بدش فاصله ی زیادی بود و با این حساب خداوند شما را از خود برحذر داشته و اعلام خطر می كند در آیه 17 سوره مؤمن می فرماید: (امروز همان روزی است كه هر كس بر طبق اعمالی كه انجام داده است پاداش داده می شود امروز در دادگاه ما ستمی وجود ندارد.)

این قبیل آیات، بیانات خداوند است كه صریحا جبر و گرایشگران بدان را نفی می كند. اینگونه آیات در قرآن بسیار است و ما آن را مختصر كرده تا سبب طولانی بودن بحث نشود (و بالله التوفیق).



[ صفحه 101]